نازا کردن. سترون کردن، اخته کردن. (فرهنگ فارسی معین) ، بی حاصل کردن. بی ثمر ساختن. (فرهنگ فارسی معین) ، در اصطلاح پزشکی، عاری از میکرب ساختن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به عقیم شود
نازا کردن. سترون کردن، اخته کردن. (فرهنگ فارسی معین) ، بی حاصل کردن. بی ثمر ساختن. (فرهنگ فارسی معین) ، در اصطلاح پزشکی، عاری از میکرب ساختن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به عقیم شود
در بند کردن، پایبند کردن، در بند کردن: (... چه از جور و ظلم که در طبیعت او مفطور و مرکوز است مرا بیگناه مقید و محبوس کرده) (سلجوقنامه. ظهیری. چا. خاور. 13)، علاقمند بچیزی کردن
در بند کردن، پایبند کردن، در بند کردن: (... چه از جور و ظلم که در طبیعت او مفطور و مرکوز است مرا بیگناه مقید و محبوس کرده) (سلجوقنامه. ظهیری. چا. خاور. 13)، علاقمند بچیزی کردن